اینو هوش مصنوعی نوشت اگه بدردت خورد تاج بده🤍
---
**عنوان: سعدی و تقلب در امتحان**
روزی روزگاری، در دل شیراز، سعدی بزرگ، شاعر و حکیم نامدار، در حال آماده شدن برای امتحان ادبیات بود. او که همیشه به نبوغ و ذکاوتش معروف بود، این بار به دلایلی خاص، تصمیم گرفت کمی تقلب کند!
سعدی با خود فکر کرد: 'چرا باید زحمت بکشم وقتی میتوانم از نبوغ دیگران بهره ببرم؟' بنابراین، یک روز قبل از امتحان، به کتابخانه رفت و کتابهای دیگر شاعران را به دقت ورق زد. او به دنبال اشعار زیبا و حکمتهای ناب بود تا در امتحان از آنها استفاده کند.
روز امتحان فرا رسید. سعدی با اعتماد به نفس وارد کلاس شد و در کنار دوستانش نشسته بود. معلم، با نگاهی تند و تیز، ورقهها را توزیع کرد. سعدی که احساس میکرد همه چیز تحت کنترل است، شروع به نوشتن کرد. اما ناگهان، یادش افتاد که هیچکدام از اشعار را درست حفظ نکرده است!
او به سرعت به سمت دوستش، حافظ، که در آن طرف کلاس نشسته بود، نگاهی انداخت. حافظ با لبخندی به او اشاره کرد که نگران نباشد. سعدی، با دقت به ورقه حافظ نگاهی انداخت و شروع به نوشتن کرد. اما در میانه کار، معلم متوجه شد و با صدای بلندی گفت: 'سعدی! تو که همیشه در شعر و ادب بینظیر بودی، چرا تقلب میکنی؟'
سعدی با چشمانی گرد و حیرتزده پاسخ داد: 'ای استاد! من فقط میخواستم از هنر دوستانم بهرهمند شوم! مگر نه اینکه شعر، هنر مشترک همه ماست؟'
معلم با خنده گفت: 'سعدی جان، هنر مشترک است، اما امتحان نه! تو باید از نبوغ خودت استفاده کنی!'
سعدی با شرمندگی سرش را پایین انداخت و گفت: 'حق با شماست، استاد! از این به بعد، به جای تقلب، بیشتر تلاش میکنم!'
و اینگونه بود که سعدی با یک درس بزرگ از تقلب، دوباره به دنیای شعر و ادب برگشت و تصمیم گرفت که همیشه به نبوغ خود تکیه کند.